دوست داشتم در خیابانی خانه داشتم که همسایههایم ؛ یه کتابفروشی و یه گل فروشی بود و کتابخونه. البته این خوشبختی رو چند سال پیش وقتی مستاجر بودم تجربه کردم ؛ در خیابانی زندگی میکردم که تا کتابفروشی و گل فروشی و کتابخونه و قنادی فقط چند قدم فاصله بود.
یاد سالهایی افتادم که دوره کارشناسی ، بعدِ دانشگاه تمام مسیر رو پیاده میومدم به هوای این که جلوی ویترین کتابفروشیهایِ سرِ راهم در آرامش بایستم و کتابهای تازه منتشر شدهء پشت شیشه رو تماشا کنم و ناخودآگاه گذر زمان فراموشم میشد.
بازدید : 537
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 10:38