loading...

بنفش آهسته

به قلمِ آسمان فردوس

بازدید : 469
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 20:37

مامانم زنگ زد گفت چند دقیقه دیگه با بابام میاد خونه ام که حالم رو بپرسند. رفتم اتاقم تاپم رو درآوردم یه بلوز پوشیدم. مسواک زدم جلوی آینه ایستادم رژ ملایمی‌روی لبهام کشیدم یه خطِ لب خیلی محو و ادکلن زدم برگشتم‌هال و منتظر نشستم تا از راه برسند.
ناگهان صدایی اومد ، سکوت کردم با مکث گوش تیز کردم گفتم کیه؟ خبری نشد. شاید سر و صدای همسایه بود. دوباره سرگرم مطالعه شدم. اما باز صدای ضربه‌ی محکمی‌اومد ، از روی صندلی پا شدم رفتم به دنبال صدا. متوجه شدم از آشپزخونه ست. کبوتر چاهی رو دیدم که به خاطر بارش تند بارون به لبه‌ی پنجره آشپزخونه ام پناه آورده بود اما چون جاش کوچیک بود ، تقلا می‌کرد خودش رو کنج لبه‌ی باریک پنجره جا بده. آروم که گرفت لبخندی بهش زدم برگشتم سرِ کارم.

# المپیاد ورزشی ....
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی